فصـل ششم
در مسير برتري و تعالي سازماني
6ـ1ـ مقدمه
در اين فصل با برخي از روشهاي اجرايي و تطبيق شرايط سازمان با خواستهها و معيارهاي مدلهاي برتري سازماني آشنا ميشويد. هدف اين فصل تبيين برخي از تجارب مؤلف در زمينه اجراء و استقرار معيارهاي برتري سازماني و قرار گرفتن در مسير سرآمدي است. قطعاً شما خواننده گرامي نيز باتوجه به تجارب و يافتههاي خود بايد براساس فرهنگ، ويژگيها و شرايط خاص سازماني كه در آن اشتغال داريد ميتوانيد مسير تعالي و برتري سازماني خود را در يك حركت جمعي و از طريق اجماع با همكاران خود تعيين و مشخص نمائيد.
6ـ2ـ مراحل نيل به برتري سازماني
توجه شما خواننده گرامي را به اين نكته جلب ميكنيم كه مراحل معرفي شده در اين قسمت بصورت عمومي و باتوجه به دامنه پوشش و هدف اين كتاب كه براي عموم سازمانها تهيه شده است ارايه شده و ما قصد نداريم كه مراحل خاص نيل به برتري سازماني را در سازمان شما معرفي كنيم. چرا كه برتري سازماني تابع شرايط خاص، فرهنگ، محيط داخلي و خارجي و كسب و كار، ويژگي نيروي انساني سازمان، نقاط قوت و ضعف و فرصتها و تهديدهايي است كه سازمان را دربرگرفته است. در يك كلام، مسير برتري و تعالي سازماني شناسايي، تشخيص، توسعه و گسترش و شبيهسازي ژن موفقيت در يك سازمان است. اما، آيا اين ژن بايد در ميان نيروي انساني باشد، يا در ميان مديريت، فرآيندهاي سازمان بايد واجد اين ژن باشند يا خطمشيها و راهبردها، بايد از شركاء و تأمين كنندگان برتر بهره جست يا سهامداراني برتر و متعالي داشت؟ واقعيت آن است كه پاسخ مشخص و روشني به اين سئوالات نميتوان داد. ادعاي همه مدلهاي برتري و تعالي سازماني شناسايي به موقع و مؤثر عارضهها و بيماريهاي پنهان و پيدايي است كه سلامت و صحت سازمان را در خطر قرار ميدهد و يا آنرا تهديد ميكند. اما، آيا اين مدلها داراي اين امكان و توان هستند؟
اشاره به اين موضوع ضروري است كه در ميان مدلهاي برتري و تعالي سازماني و مدلهاي عارضهيابي، جوايز كيفيت از نظر اولويت و كارايي در رديف آخر و ضعيفترين هستند. و درحال حاضر برتري سازماني و موضوع عارضهيابي سازماني جزء موضوعات مهمي است كه مدنظر همه دانشمندان و فرهيختگان سازماني قرار گرفته است. و در نيل به اين هدف است كه در همه مدلها و الگوهاي موجود مورد توجه قرار گرفتهاند. از سوي ديگر، توجه به مسير نيل به الگوهاي برتري و سرآمدي سازماني و تعريفي كه از اين مفاهيم ارايه شده بسيار جالب است.
در اين مورد با نگاهي به تصوير شماره 6ـ1 ميتوان دريافت كه نيت و قصد اصلي مدلهاي برتري و سرآمدي سازماني ايجاد تغييرات ساختاري و رفتاري در سازمان است. بي شك در اين مورد بايد توجه داشت كه سازمان زماني ميتواند شهد شيرين برتري را بچشد كه طبق مندرجات تصوير شماره 6ـ1 بتواند الگوهاي رفتاري و ساختاري خود را بهبود بدهد. اما به زعم اينجانب، اين الگوها را ميتوان در سه سطح فردي، سازماني و محيطي (كشوري) درنظر قرار گرفت.
در اين مورد طبق جدول شماره 6ـ1 مباني و تعاريف برتري و سرآمدي را ميتوان در سه سطح فردي، سازماني و محيطي تعريف كرد.
حال با نگاهي به مندرجات تصوير شماره 6ـ1 ملاحظه ميكنيد كه برتري سازماني مرهون حركت و برتري در دو بعد رفتاري و ساختاري (سازماني ـ سيستمي) است. در اين ميان آنطور كه در تصوير شماره 6ـ1 مشخص است سازمان بايد بعد از اجراي يكي از مدلهاي كيفيت (سيستمهاي كيفيت)، به موازات مطرح شدن سيستمهاي جديد در پي يكپارچهسازي اين سيستمها برآيد و مثلاً اقدام به اجراي سيستمهاي يكپارچه مديريت بنمايد. در اين اثناء انجام دو كار مهم زير ضروري است :
ـ تعالي فرآيندها (Process Excellence)
ـ تلاش براي ايجاد فرهنگ تحليلي و علمي كيفيت در سازمان
در موارد فوق بايد گفت كه تعالي فرآيندها تلاشي پايدار و مستمر براي بهينهسازي عملكرد فرآيندها براساس چهار گروه شاخصهاي كارايي، اثربخشي، بهرهوري و سودآوري است. و فرهنگ تحليلي و علمي كيفيت نيز
آموزش ابزارها و تكنيكهاي بهبود كيفيت به كاركنان سازمانهاي ايراني براي استفاده از روشهاي علمي و تحليلي جهت مواجهه با مسائل و مشكلات است. كه از همه مهمتر، استفاده از نگرشهاي علت و معلولي در تشريح، بيان و تحليل مسايل موجود در سازمانها و يا مطلوب نبودن شرايط آنها است. توجه به اين نكته ضروري است كه تبديل ذهن كلگراي ما ايرانيان به يك ذهن جزءگرا و علمي و تحليل گرايانه لازمه موفقيت ما در استفاده حداكثر از فوائد نگرشهاي كيفيت است.
پس از اجراي IMS، موضوع بعدي تعالي / برتري سازماني است كه به خوبي در تصوير شماره 6ـ1 نشان داده شده است. در مرحله تعالي / برتري سازماني، سازمان ميبايست داراي دو خصيصه و ويژگي مهم باشد. در بعد ساختاري تبديل به سازماني بشود كه به تعالي فرآيندها نايل آمده است و دايماً آنها را در وضعيت بهبود و سرآمدي قرار داده است. و در بعد رفتاري نقش يك سازمان يادگيرنده را ايفاءنمايد. سازماني كه از همه وقايع مثبت و منفي خود ياد ميگيرد و آنرا لازمه تطابق و هماهنگي هرچه بيشتر خود با محيط دايماً درحال تغيير امروزي مينمايد.
6ـ3ـ آيا مدلهاي برتري سازماني ابزارهاي جادويي هستند ؟
تجربه نشان ميدهد كه در اجراي مدلهاي برتري سازماني، دو محدوديت اساسي يعني محتواي مدل و روش اجرايي آن مشاهده ميشود. در مدلهاي تعالي سازماني شما با تئوريها و نظريهها مواجه نيستيد. از اينرو ميتوانيد هر طور كه خواستيد و يا مايل بوديد مدل را اجرا كنيد. بصورت خيلي ساده به نظر ميآيد كه مدل برتري سازماني داراي منطقي قابل قبول و پذيرفتني است. اين منطق ميگويد كه نتايج هر سازمان (شامل نتايج كاركنان، مشتري، جامعه و عملكرد) از طريق اجراي مؤثر توانمندسازها (يعني رهبري، خط مشي و راهبرد، فرآيند، كاركنان و شركاءو منابع) حاصل ميشود.
مدل ناخودآگاه مثل سيستمهاي كيفيت (از قبيل ISO 9000) بدون پرداخت به چگونه و چگونگي به ما ميگويد كه چه چيزهايي را اجرا كنيم تا به تعالي و سرآمدي برسيم. اما، آيا ميتوان در يك خودارزيابي و يا ارزيابي براي دريافت جايزه ارتباطي سازنده و مؤثر بين توانمندسازها و نتايج ايجاد كرد؟ آيا ميتوانيم به سازمانها 100% اطمينان بدهيم كه پس از شناسايي نواحي بهبود و يا عارضهيابي، بدون هيچگونه شك و ترديدي به اجراي برنامههاي اصلاحي ناشي از خودارزيابي و بكارگيري مدل بپردازند.
تجارب و يافتههاي موجود در دنيا نشان ميدهد كه لزوماً سازمانهايي كه از مدلهاي برتري و تعالي سازماني استفاده كردهاند نسبت به آنهايي كه از اين مدلها بهره نگرفتهاند جلوتر نبودهاند. زيرا ممكن است سازمان عليرغم ادعاهاي اوليه مبني بر لزوم انجام خودارزيابي و شناسايي نواحي بهبود و تعريف اقدامات اصلاحي
مدتها بگذرد و از اين چرخه خارج نشود. تأكيد زياد روي مدل و تلاش براي مقايسه كامل سازمان با مدل گمراه كننده است. آنچه كه مهم است اين است كه سازمان بايد با بررسي و تحليل فعاليتهاي خود واجد ارزش بودن يا نبودن اين فعاليتها را شناسايي و آنها را تحليل نمايد. از خود بپرسيد چه كاري در سازمان تعريف شده و انجام ميدهيد و چرا؟ دنبال اين نباشيد كه چقدر با حوزهها و معيارهاي مدل تطابق داريد و يا چند امتياز گرفتهايد. فراموش نكنيد كه هدف اصلي بهتر، مؤثرتر، كارآمدتر شدن و بهرهورتر شدن سازمان شما است. بايد ببينيم و درك كنيم كه كارها چگونه انجام ميشوند. اين نكتهاي است كه در ابتداي راه بايد همگي به آن توجه كنيم. در واقع همه اين حركتها چيزي نيست جزء مهندسي مجدد فرآيندها و فعاليتها. و اين مهندسي مجدد زماني ضرورت مييابد كه عملكرد افت نمايد و وقتي عملكرد افت كرد قطعاً فعاليتها و امور اجرايي دچار بيماري شدهاند كه بايد سريعاً سراغ درمان آنها رفت. در غير اينصورت شما هيچگاه از سيكل خودارزيابي، تعريف نواحي بهبود و تعريف اقدامات اصلاحي و مجدداً خودارزيابي، تعريف نواحي بهبود و تعريف اقدامات اصلاحي بيرون نخواهيد آمد. با نگرشي سيستمي به سازمان و اينكه علت و معلولهاي موجود چيست و نقش و تأثير آنها بر روي يكديگر چيست ميتوان به عمق موضوعات نفوذ كرد.
نكته مهم در استفاده از مدلهاي برتري و سرآمدي سازماني، توجه به اين موضوع است كه سازمان بعنوان يك سيستم و براساس اصول مرتبط با آن عمل ميكند. سيستمي كه همه اجزاء آن به هم وابستهاند و روي يكديگر تأثير متقابل دارند. سعي كنيد سازمان را از ديدگاه ذينفعان و مشتريان آن ببينيد. مثلاً ببينيد مشتري، شما را براساس عواملي مثل قيمت، زمان و هزينه و كيفيت چگونگي ميبينيد. سپس نتيجه را با آنچه كه انتظار داريد تحليل و مقايسه كنيد. از اينرو، آنچه كه از اهميت اساسي برخوردار است تحليل سازمان بعنوان يك سيستم و موجود زنده است. موجود زندهاي كه در برابر هر نوع تغيير و يا ورود و خروج هر عامل هرچند كوچك و ريز واكنش حساس و دقيقي نشان ميدهد.
آنچه كه ذهن اينجانب را اشغال كرده است، لزوم تلاش ما ايرانيان براي تبيين و تفسير دقيق و روشن مدلهاي كيفيت براي سازمانهايي است كه در آنها اشتغال داريم نه كپيبرداري صرف و بدون تعمق از اين مدلها.
خوانندگان گرامي ! بدون بومي كردن اين مفاهيم امكان استفاده ما از آنها كاهش مييابد. و اينجانب حتي بيم آنرا دارم كه چند سال بعد كه از تب و تاب مدلهاي برتري و سرآمدي سازماني بيرون آمديم اين مدلها را هم دچار سرنوشتي بدانيم كه امروزه گريبان سيستمهاي كيفيت و بخصوص ISO 9000 را گرفته است.
از اينرو، بايد به خاطر داشته باشيم كه اين مدلها ميبايست براي ما كار كنند و نه ما براي آنها. بنابراين توجه به اينكه سازمان يك سيستم است از ضرورت و اهميت بسيار زيادي برخوردار است. ضرورتي كه نبايد آنرا فراموش كرد.
موضوع بعدي، تفسير، تبيين و تشريح مدلهاي برتري سازماني با زبان و درك و برداشت خاص شما در سازماني است كه مايليد اين مدل را براي آن اجرا كنيد. از خود بپرسيد به نظر شما برتري و سرآمدي سازماني يعني چه؟ هريك از معيارهاي مدل در مورد شما چه كاربرد و مفهومي دارد؟ خواستگاه و موضوع آن چيست؟ نقش، وظايف و مسئوليتهاي هريك از واحدهاي سازماني در مقابل اين معيارها چيست؟ با اجراي هر كدام از اين معيارها چه چيزي عايد شما خواهد شد؟ فراموش نكنيد حتي اگر جايزه ملي كيفيت را هم بگيريد اين لزوماً به معني حفظ بقاءو تداوم حيات سازمان شما نيست.
مرحله بعدي شناسايي و تعيين نقاط مثبت و قوّت در سازمان شما و تلاش براي پر رنگ كردن آنها است. تا از اين طريق در مسير ايجاد فرهنگ بهبود مستمر و بهپويي دايمي قرار بگيريد. نكته مهم در اين مرحله شناسايي و تعيين نوع تغييرات لازم براي سازمان و شناخت اهرمهاي اعمال اين تغييرات است.
به زعم اينجانب، موضوع مهم نه شناسايي نواحي بهبود كه شناسايي و تعيين روشهايي براي اعمال بهبود در شركتهاي ايراني است كه فاقد زيرساختهاي لازم براي اجراي اين مفاهيم هستند. زيرساختهايي كه ما در جدول شماره 6ـ2 به برخي از آنها اشاره كردهايم. حال سئوال بزرگي كه اينجا مطرح ميشود آن است كه ما چگونه ميتوانيم اين زيرساختها را ايجاد و به موانع مرتبط با آنها فائق بيائيم؟ سئوالي كه پاسخ به آن خيلي سخت مينمايد. در اين مورد ميتوان گفت كه هر فردي با دارا بودن حداقل اطلاعات از يك سازمان، ميتواند در كمترين زمان ممكن به نواحي بهبود و برخي از معضلاتي كه سازمان از آنها رنج ميبرد پي برده و آنها را فهرست نمايد. اين كاري است كه به كرّات در سازمانهاي ما انجام شده است
نميتوان سازمانهاي ايراني را رشد داد، مگر آنكه افراد آن رشد كنند.
نقش مديران ارشد در سازمانهاي ايراني بسيار تعيين كننده و مهم است. در واقع همه به آنها نگاه ميكنند.
دلايل، عوامل و حركتهاي انگيزشي نيروي انساني ايراني براي مشاركت آنها در برنامههاي بهبود بسيار پيچيده و متفاوت است.
حتي اگر يك سازمان موفق به دريافت جايزه كيفيت هم بشود، هيچ تضميني وجود ندارد كه بقاءو رشد آن سازمان تضمين شود.
تعالي و برتري سازماني لزوماً از طريق تطبيق صد درصد با يك مدل خاص و معين فراهم نميشود.
حداقل پيشنيازهاي برتري سازماني تجهيز به ابزارهاي نوين و ايجاد ارزش افزوده مناسب براي مشتري و سازمان است.
هرگز چيزهاي مهم را فداي چيزهاي كم اهميت نكنيد.
تمركز كسب و كار خود را بر فعاليتهايي متمركز كنيد كه ارزشمند و ضروري است.
سازمان با پيش رفتن در مسيرهايي كه براي خود تعيين كرده است به برتري ميرسد.
هنگام استفاده از مدلهاي برتري سازماني نتايج را بعنوان پاسخ تلقي نكنيد، زيرا آنها پاسخ نيستند بلكه برداشتاند.
برتري سازمان در گرو هماهنگي با چالشهاي محيط كار ميسر است.
سازمان بايد آموختن در حين حركت را بياموزد. زيرا حركت هيچگاه از حركت بازنخواهد ايستاد.
سازمانها بايد از آنهايي كه راه انجام بهتر كارها را ميدانند ياد بگيرند.
برتري سازمان در اين نيست كه هيچ ضعفي نداشته باشد، ضعف واقعي سازمان هنگامي است كه از توانمندي واقعي خود بهره نگيرد.
سازمان برتر، سازماني است كه در رقابت برتر باشد، بعلاوه برتري سازماني در آينده بر پايه برتري در همكاري و تعامل با ذينفعان است.
اجراي كامل برنامه ريزي استراتژيك در سطح شركت
گسترش كارهاي تيمي به تمامي سطوح كاركنان
توسعه و تداوم آموزشهاي كاربردي و مباحث جديد
آموزش خودشناسي و برتري فردي (personal excellence)
الگوبرداري از شركتهاي برتر داخلي و خارجي و انجام بهينه كاوي (Benchmarking)
استقرار سيستم اطلاعات مديريت(MIS) و مدیریت دانش (Knowhow Management)
ارزیابی توانائی و شایستگی کارکنان
تبدیل شرکت به یک شرکت World Class
استفاده از تکنیک Hoshine Kanri
تعیین مدل عارضه یابی خاص برای شرکت (بومی کردن مدل EFQM و Business excellence)
طراحی ساز وکارهای بومی اثربخش برای تأمین رویکردهای کارآمد
آموزش وبومی کردن تکنیکهای تعالی سازمانی
افزایش وارتقاء مهارتهای ارایه مطالب درکارکنان (Presentation Skills)
طراحی سیستم خاص رتبه بندی پیمانکاران شرکت
ايجاد فرهنگ كيفيتخواهي و ايجاد باور در كاركنان نسبت به تعالي سازماني
ایجاد باور ومشارکت درکلیه سطوح مدیران سازمان در مورد تعالي سازماني
انجام آموزشهاي لازم به مديران و كاركنان به روش موثر وکارآمد
انجام فعالیتها بصورت مشارکتی از طریق تعیین مالکین حوزهها و معیارها براساس مدلهای تعالی سازمانی
تشكيل گروههاي كاري سازمان يافته
تأكيد و ترويج فرهنگ كار تيمي در سازمان
ايجاد انگيزههاي مادي و معنوي در کارکنان
توجه ويژه به فرآيند ايجاد، تبيين و بازنگري آرمان، مأموريت، ارزشها و استراتژیها
اجرای مدیریت وبرنامه ریزی استراتژيك
تجدید ساختار وظایف و مسئولیتهای واحدهاي تضمين كيفيت در شركتها
ایجاد و نهادینه کردن ژن تضمين كيفيت در هر یک از واحدهاي سازماني
عارضهیابیهای مستمر در داخل سازمان و پایش محیط بیرونی کسب و کار شرکت
طراحی و اجرای سیستم اندازه گیری عملکرد
طراحی و اجرای سیستم های کارآمد مستندسازی بر اساس پروژه های انجام شده
مطالعه و شناسایی دقیق فرهنگ سازمان و تعیین و اجرای روشهای مؤثر مدیریت و راهبری آن
ترسیم تصویر آینده شرکت (آینده پژوهی) و تبیین نیازهای آتی شرکت برای نیل به این تصویراجتناب از برخوردهای شخصی و تلاش برای برخوردهای سیستمی با موضوعات و مسايل
مشارکت و درگیر شدن در امور سازمان به معنی مطلق آن حتی خارج از چارچوب وظایف و مسئولیتها
حضور و مشارکت جدی در سیاستگذاریها و خط مشی ها و تلاش برای اجرای سیاستهای مصوب
پذیرش مسئولیت کامل در اجرای مفاد توافقات و صورتجلسات
تجدید نظر در سبک رهبری
برطرف کردن دوگانگی و بعضاً تضادها بین مدیران ارشد
استفاده از روشهای انگیزشی قوی و کارآمد
تأمین منابع لازم برای اجرای پروژه های بهبود کیفیت
پشتیبانی کامل از فعالیتهای بهبود و تعالی خواهی
ایجاد و رقابت بین واحدهای سازمانی
شفاف سازی و به روزنمایی ساختار سازمانی، مسئولیتها و اختیارات
حمایت از فعالیتهای بهبود و تعالی خواهی
تلاش برای کاهش تضادهای موجود بین فعالیتهای اجرایی و ستادی (سیستمی)
ايجاد فضاي گفتمان آزاد با كاركنان
ايجاد فضاي ارزيابي عملكرد مديران توسط كاركنان
معرفی الگوهای رفتاری مناسب و مطلوب
طراحی سیستمهای مناسب برای متوازن کردن حجم کار با تواناييها و فرصت كاركنان
آموزش و ارتقاء توانمندیهای کارکنان به روشی مؤثر و مناسب
دقت در جذب نیروهای انسانی تعالی خواه و با انگیزه
مراقبت و محافظت از نیروی انسانی
ارزيابي ميزان خوردگي نيروي انساني
ارزيابي مستمر سطح رضايت / عدم رضايت كاركنان
غنيسازي و توسعه شغلي كاركنانتعالي و برتري سازماني لزوماً از طريق تطبيق صد درصد با يك مدل خاص و معين فراهم نميشود.
حداقل پيشنيازهاي برتري سازماني تجهيز به ابزارهاي نوين و ايجاد ارزش افزوده مناسب براي مشتري و سازمان است.
هرگز چيزهاي مهم را فداي چيزهاي كم اهميت نكنيد.
تمركز كسب و كار خود را بر فعاليتهايي متمركز كنيد كه ارزشمند و ضروري است.
سازمان با پيش رفتن در مسيرهايي كه براي خود تعيين كرده است به برتري ميرسد.
هنگام استفاده از مدلهاي برتري سازماني نتايج را بعنوان پاسخ تلقي نكنيد، زيرا آنها پاسخ نيستند بلكه برداشتاند.
برتري سازمان در گرو هماهنگي با چالشهاي محيط كار ميسر است.
سازمان بايد آموختن در حين حركت را بياموزد. زيرا حركت هيچگاه از حركت بازنخواهد ايستاد.
سازمانها بايد از آنهايي كه راه انجام بهتر كارها را ميدانند ياد بگيرند.
برتري سازمان در اين نيست كه هيچ ضعفي نداشته باشد، ضعف واقعي سازمان هنگامي است كه از توانمندي واقعي خود بهره نگيرد.
سازمان برتر، سازماني است كه در رقابت برتر باشد، بعلاوه برتري سازماني در آينده بر پايه برتري در همكاري و تعامل با ذينفعان است.
گسترش كارهاي تيمي به تمامي سطوح كاركنان
توسعه و تداوم آموزشهاي كاربردي و مباحث جديد
آموزش خودشناسي و برتري فردي (personal excellence)
الگوبرداري از شركتهاي برتر داخلي و خارجي و انجام بهينه كاوي (Benchmarking)
استقرار سيستم اطلاعات مديريت(MIS) و مدیریت دانش (Knowhow Management)
ارزیابی توانائی و شایستگی کارکنان
اجراي كامل برنامه ريزي استراتژيك در سطح شركت
استفاده از تکنیک Hoshine Kanri
تعیین مدل عارضه یابی خاص برای شرکت (بومی کردن مدل EFQM و Business excellence)
طراحی ساز وکارهای بومی اثربخش برای تأمین رویکردهای کارآمد
آموزش وبومی کردن تکنیکهای تعالی سازمانی
افزایش وارتقاء مهارتهای ارایه مطالب درکارکنان (Presentation Skills)
طراحی سیستم خاص رتبه بندی پیمانکاران شرکت
ايجاد فرهنگ كيفيتخواهي و ايجاد باور در كاركنان نسبت به تعالي سازماني
ایجاد باور ومشارکت درکلیه سطوح مدیران سازمان در مورد تعالي سازماني
انجام آموزشهاي لازم به مديران و كاركنان به روش موثر وکارآمد
انجام فعالیتها بصورت مشارکتی از طریق تعیین مالکین حوزهها و معیارها براساس مدلهای تعالی سازمانی
تشكيل گروههاي كاري سازمان يافته
تأكيد و ترويج فرهنگ كار تيمي در سازمان
ايجاد انگيزههاي مادي و معنوي در کارکنان
توجه ويژه به فرآيند ايجاد، تبيين و بازنگري آرمان، مأموريت، ارزشها و استراتژیها
اجرای مدیریت وبرنامه ریزی استراتژيك
تجدید ساختار وظایف و مسئولیتهای واحدهاي تضمين كيفيت در شركتها
ایجاد و نهادینه کردن ژن تضمين كيفيت در هر یک از واحدهاي سازماني
عارضهیابیهای مستمر در داخل سازمان و پایش محیط بیرونی کسب و کار شرکت
طراحی و اجرای سیستم های کارآمد مستندسازی بر اساس پروژه های انجام شده
مطالعه و شناسایی دقیق فرهنگ سازمان و تعیین و اجرای روشهای مؤثر مدیریت و راهبری آن
ترسیم تصویر آینده شرکت (آینده پژوهی) و تبیین نیازهای آتی شرکت برای نیل به این تصویربرطرف کردن دوگانگی و بعضاً تضادها بین مدیران ارشد
استفاده از روشهای انگیزشی قوی و کارآمد
تأمین منابع لازم برای اجرای پروژه های بهبود کیفیت
پشتیبانی کامل از فعالیتهای بهبود و تعالی خواهی
ایجاد و رقابت بین واحدهای سازمانی
شفاف سازی و به روزنمایی ساختار سازمانی، مسئولیتها و اختیارات
تجدید نظر در سبک رهبری
حمایت از فعالیتهای بهبود و تعالی خواهی
تلاش برای کاهش تضادهای موجود بین فعالیتهای اجرایی و ستادی (سیستمی)
ايجاد فضاي گفتمان آزاد با كاركنان
ايجاد فضاي ارزيابي عملكرد مديران توسط كاركنان
توجه به مدیریت پروژه ها و فعاليتها در سازمان و زمانبندي بهينه انجام آنها
اجتناب از برخوردهای شخصی و تلاش برای برخوردهای سیستمی با موضوعات و مسايل
مشارکت و درگیر شدن در امور سازمان به معنی مطلق آن حتی خارج از چارچوب وظایف و مسئولیتها
حضور و مشارکت جدی در سیاستگذاریها و خط مشی ها و تلاش برای اجرای سیاستهای مصوب
پذیرش مسئولیت کامل در اجرای مفاد توافقات و صورتجلسات
انگیزش، تشویق و ترغیب مثبت همكاران
معرفی الگوهای رفتاری مناسب و مطلوب
طراحی سیستمهای مناسب برای متوازن کردن حجم کار با تواناييها و فرصت كاركنان
آموزش و ارتقاء توانمندیهای کارکنان به روشی مؤثر و مناسب
دقت در جذب نیروهای انسانی تعالی خواه و با انگیزه
مراقبت و محافظت از نیروی انسانی
ارزيابي ميزان خوردگي نيروي انساني
ارزيابي مستمر سطح رضايت / عدم رضايت كاركنان
غني
بجوئيم، قطعاً دير يا زود به اين نتيجه خواهيم رسيد كه تنها و تنها با اتكاء به خودارزيابي با يكي از روشهاي سرآمدي سازماني نميتوان سرآمدي سازمان را تضمين كرد. بدين ترتيب در تصوير شماره 6ـ2 ميتوان مراحل سادهاي از اجراي مدل برتري و سرآمدي سازماني را در شركتهاي ايران مشاهده كرد :
در اينجا بايد تأكيد شود، كه چنانچه از يك نگرش سيستمي در تحليل وقايع و موضوعات شركت بهره
اما بايد گفت كه متأسفانه طبق تجربه نويسنده، نقاط ضعف و موانع عديدهاي موجود دارد كه توان سازمانهاي ايراني را در كسب موفقيتهاي درخشان براي بهرهوري و استفاده از مدلهاي بهبود و تحوّل ازجمله مدلهاي برتري سازماني را با محدوديت اساسي مواجه كرده است. در اين مورد ميتوان به مندرجات تصوير شماره 6ـ3 مراجعه كرد. همانطور كه اين تصوير نيز نشان ميدهد عملاً محدوديتهاي عمده مربوط به بهرهگيري از مباحث تحوّل سازماني در سازمانهاي ايراني بسيار زياد و درعين حال جدي و تعيين كننده هستند.
6ـ3ـ1ـ آفت مدلهاي برتري و سرآمدي سازماني
بزرگترين آفت مدلهاي برتري و سرآمدي سازماني و اجراي آنها در سازمانهاي ايراني، عدم وجود زمينههاي مناسب براي اجراي اقدامات اصلاحي (Action Plans)هايي است كه بعد از گزارش خودارزيابي تهيه و فهرست ميشوند. از سوي ديگر، شناسايي غير دقيق اين اقدامات و يا جابجا شدن اولويت و تأثير آنها در حل مشكلات سازمان آفت و خطر بزرگ بعدي است كه ممكن است ما را نسبت به اين مدلها بدبين نمايد. پس اجراي مدل و استفاده از كليه رهنمودها و ويژگيهاي آن خيلي مشكلتر از انجام يك خودارزيابي و پيدا كردن فرصتهاي بهبود است. و به زعم اينجانب اين بزرگترين مسئله ما در تحوّل و نيل به بهبود مورد نياز براي حفظ و بقاء سازمانهاي ايراني است. از اينرو، ميبايست هنگام اعمال اقدامات اصلاحي آنها را در دو دسته اقدامات اساسي و عمده و اقدامات جزئي و يا اصلاحي طبقهبندي نمود. نوع اول اقدامات، اقداماتي است كه ما از آنها بعنوان مهندسي مجدد فرآيندها ياد ميكنيم. ولي بهبود مستمر و اصلاح تدريجي جزءاقداماتي است كه بصورت جزئي، مجزاء از هم و پروژه به پروژه قابل اجرا است. اين بهبود همان بهبود مستمر فرآيند است.
از اينرو، تعيين اينكه براساس گزارشات خودارزيابي، چه نوع تحوّلي را (BPR يا CPI) بايد طراحي و اجرا كرد مسئلهاي بسيار مهم و تعيين كننده است. به زعم اينجانب، استفاده از BPR يا CPI به شدت تابع دو عامل اساسي يعني سيستمهاي موجود در سازمان و سطح مطلوب تغييرات و تحوّلات لازمي است كه بايد در سازمان اعمال شود.
و اين موضوعي است كه اغلب متأسفانه از نظر ما ايرانيان دور مانده است. بطوريكه در جائيكه لازم بوده مهندسي مجدد فرآيند انجام بدهيم بيشتر از نگرش بهبود مستمر استفاده كردهايم (ضربالمثل معروف خانه از پايبست ويران است خواجه اندر...) و در جائيكه امكان يا ضرورت اعمال بهبود مستمر بوده به مهندسي مجدد فرآيندها روي آوردهايم.
لذا، به اعتقاد اينجانب پيش نياز استفاده از مدلهاي برتري سازماني تعيين سطح بلوغ سازماني، تعيين منحني عمر سازمان و نيز توجه به مطالب فوق است. اين موضوع به خوبي در تصوير شماره 6ـ4 نشان داده شده است.
همانطور كه در تصوير شماره 6ـ2 نشان داده شده است، پاسخ به اين سئوال كه واقعاً كي بايد CPI و كي بايد BPR اعمال كرد خود يكي از ويژگيها و معيارهاي برتري سازماني است. اما آنچه كه از تصوير 6ـ4 مشخص و مسلم است آن است كه در شرايط سهگانه زير اقدامات اصلاحي ما جوابگو نبوده و با شكست مواجه ميشوند. و خوانندگان محترم ميدانند كه ما ايرانيان چقدر در مقابل تلخكاميهاي تجربه شده براي تحوّلات سازماني انفعالي برخورد ميكنيم. و فقط خدا نكند كه يك ابزار يا يك تكنيك به نتيجه نرسد آنگاه از بيخ و بن منكر و مخالف آن مدل ميشويم. شرايط سهگانه عدم موفقيتآميز بودن حركتهاي تحوّل و اجراي اقدامات اصلاحي در سازمانها عبارتست از :
1ـ لزوم اعمال تغييرات اساسي و عمده در شرايطي كه در سازمان يك ساختار سيستمي وجود ندارد.
2ـ لزوم اعمال تغييرات اندك و جزئي در شرايطي كه در سازمان سيستمهاي متعددي اجرا شده و ارتباطات سيستمي بين اركان سازمان برقرار شده باشد.
3ـ وجود پيچيدگي اندك سيستمي در شرايطي كه ارتباطات سيستمي بين اجزاء سازمان برقرار است.
از سوي ديگر، با نگاهي به تصوير شماره 6ـ4 درمييابيم كه مهندسي مجدد فرآيندها تنها و تنها در شرايطي سودمند و مفيد فايده خواهد بود كه دو حالت زير در سازمان وجود
داشته باشد.
حالت اول : لزوم اعمال تغييرات زياد و اساسي در مواقعي كه ارتباطات سيستمي قوي در سازمان ايجاد شده است.
حالت دوم : وجود پيچيدگي سيستمي در سازمان در مواقعي كه ارتباطات سيستمي قوي در سازمان وجود دارد.
حال آنكه بهبود مستمر فرآيند بايد در شرايط زير طراحي و اعمال شود :
شرط اول : نياز به تغييرات اندك در حالتي كه ارتباطات سيستمي قوي در سازمان وجود ندارد.
شرط دوم : وجود پيچيدگي زياد سيستمي در حالتي كه ارتباطات سيستمي قوي در سازمان وجود ندارد.
شرط سوم : وجود پيچيدگي كم سيستمي در حالتي كه ارتباطات سيستمي قوي در سازمان وجود ندارد.
از اينرو، طبق تصوير شماره 6ـ4 مشخص است كه بهبود مستمر فرآيند در مواقعي كارساز است كه ارتباطات قوي سيستمي (يكپارچه شدن اجزاء تشكيل دهنده سازمان) بوقوع نپيوسته باشد.
حال با آنچه كه در فوق آمد، آيا دليل عدم موفقيت ما در اجراي برنامههاي تحوّل سازماني بر شما خواننده گرامي آشكار نشده است. خوشحال خواهم شد كه نظرات شما را در اين مورد دريافت نمايم.
آفت بعدي كه رفتارها و اقدامات تعالي جويي سازمانهاي ايراني را تهديد ميكند مشخص نبودن حوزه و عناصر تشكيل دهنده اين نوع حركتهاي تعالي خواهي است. به زعم ما توجه به حداقل عناصر زير و تبيين متوازن آنها، لازمه موفقيت حركتهاي تعالي خواهي در ايران است (به تصوير شماره 4ـ5 نگاه كنيد).
6ـ4ـ از كجا شروع كنيم؟
شايد اين اولين سئوالي باشد كه شركتها و سازمانهاي ما با آن مواجه هستند. واقعاً بايد از كجا شروع كرد؟ اگر نگاهي به وضعيت شركتهاي ايراني بكنيم درمييابيم كه معمولاً حركتهاي كيفيتخواهي آنها ريشههاي متعددي داشته است. اين ريشهها عبارتند از :
تقريباً در اكثر حالات فوق، پيشقدمان حركتهاي كيفيتخواهي شركتهاي ايراني تعداد معدودي از مديران و كارشناساني بودهاند كه صرفنظر از ريشههاي ذكر شده در بالا، به لزوم انجام چنين حركتهايي ايمان آوردهاند و مترصد آن بودهاند كه در راستاي تحوّل سازمانهاي متبوعه خود عمل نمايند.
اما، آنچه كه مهم است ورود به مباحث كيفيتخواهي يك حركت تكاملي و تدريجي است كه سازمان بايد با تمام وجودش توان جذب و پذيرش آنرا داشته باشد. كه در اين مورد تعيين سطح بلوغ سازمان و آمادگي آن براي اجراي مفاهيم كيفيتخواهي در ابعاد ساختاري و رفتاري بسيار ضروري و حياتي است. چرا كه اغلب در سازمانهاي ما، اين نوع حركتها تبديل به يك موج فراگير و گسترده نميشود. و دقيقاً به همين خاطر، رفته رفته صداي تحوّل خواهان و تحوّل جويان نيز رو به خاموشي ميگرايد. بسيارند مديراني كه با انرژي و علاقه بسيار در پي تحوّل سازماني بودهاند، اما به واسطه فراهم نبودن بنيانهاي رفتاري و فكري در ميان همكاران خود مأيوس و نا اميد گذران روز ميكنند و بسيارند كاركنان فرهيختهاي كه نتوانستند صداي خود را به
گوش مديران و همكاران خود برسانند و آنها را با خود همراه سازند. به راستي ايجاد تحوّل و مديريت تحوّل يكي از چالشهاي اساسي سازمانهاي ايراني است.
از اينرو، اولين حركت و نقطه شروع آن است كه از خود بپرسيم واقعاً در حال حاضر سازمان در چه حدي از بلوغ قرار دارد. و آيا زمينه پذيرش ايدههاي برتريخواهي و تعاليجويي را دارد. به زعم اينجانب مشكل در عدم اطلاع ما ايرانيان از تكنيكها و ابزارهاي نوين كيفيت و تعاليخواهي نيست. مشكل ما عمدتاً از عدم امكان اجراي اين مفاهيم حتي در حد ساده آن مثل سيكل PDCA، نمودار علت و معلول و ... نشأت ميگيرد. آنچه كه بارز است قوي بودن توان تئوريك و علمي ما و ضعيف بودن توان عملي و اجرايي ما است. در اين مورد تعيين اينكه سازمان از نظر رفتار سازماني و سيستمي در چه سطحي از بلوغ قرار دارد بسيار مهم و تعيين كننده است. اين موضوع واقعاً در حركتهاي ما فراموش شده است. و اين احساس عمومي در ميان همه ما وجود دارد كه در مسير تكاملي مفاهيم و نگرشهاي كيفيت همه سازمانها ميتوانند مشاركت و حضور داشته باشند. مثلاً همه معتقدند كه ميتوانند در فرآيند جايزه ملي كيفيت مشاركت داشته باشند. حال آنكه اگر اين جايزه را مرحله كاملتر مباحث كيفيت بدانيم، آيا نبايد از وجود پيش شرطهاي آن در سازمان خود اطمينان حاصل نمائيم..
ضعف و قوت نگرش سيستمي سازمانهاي ايراني را ميتوان در مندرجات جدول شماره 6ـ3 نشان داد. نبايد فراموش كرد كه بيشك اگر يك سازمان در مرحله پنجم اين جدول نباشد، قاعدتاً مدل تعالي سازماني را هم كه اجرا نمايد آن مدل نميتواند براي سازمان معجزه كند.
مديران ارشد تا سادهترين نيروي انساني) ضامن حفظ و بقاء حركتهاي تحوّل و تعالي جويي است. اين رفتار بعنوان عامل پنهان و واسط موفقيت چنين حركتهايي عمل ميكند. اين الگوي رفتاري واجد ويژگيهاي زير است (جدول شماره 6ـ4
در اين ميان، همانطور كه در فصول قبلي كتاب نيز آمد، رفتار كاركنان سازمان (در كليه ابعاد و سطوح از
برتري و تعالي خواهي نباشد آيا ميتوان اين نوع حركتها را پيش برده و بيمه كرد.
پس همكاران فرهيخته ما كه مايلند حركت و موج برتري و تعالي جويي را در سازمان خود آغاز نمايند، بايد ابتدا روي الگوهاي رفتاري همكاران خود بخصوص آنهايي كه در بين ساير همكاران مقبوليت دارند كار كنند. چون ضمن آنكه افراد دليلي ندارد همه نظرات منطقي را در همان بار اول قبول كنند، دليلي ندارد كه به واسطه عدم همراهي توسط همكاران آنها را به عدم باور و ايمان به تعالي و سرآمدي متهم كنيم. به خودتان نگاه كنيد، واقعاً تحت چه شرايطي در پروژههاي تحوّل سازماني با همكاران خود همراه و همسفر ميشويد. بايد اطمينان حاصل كنيد كه ايقان لازم در همكاران شما شكل گرفته است.
6ـ5ـ اقدامات مقدماتي براي تعالي و برتري سازماني
الف) تعيين هدف از برتريجويي
معمولاً دو هدف اساسي زير مدنظر شركتهاي ايراني بوده است :
هدف اول ـ عارضهيابي و شناسايي نواحي بهبود (Organizational Diagnosis)
هدف دوم ـ حركت در مسير كسب عنوان برتري و نيل به مظاهر آن ازجمله كسب جايزه كيفيت
نكته مهمي كه در اين مورد بايد مدنظر قرار بگيرد آن است كه معمولاً جوايز كيفيت بخصوص EFQM مدل كامل و جامعي براي عارضهيابي و شناخت نقاط ضعف ريشهاي و بنيادين سازمانها نيست.
در اين مورد ميتوان به برخي از نقاط ضعف موجود در مدل EFQM طبق آنچه كه در جدول شماره 6ـ5 آمده است اشاره كرد. در تصوير شماره 6ـ6 مراحل عارضهيابي سازمان نشان داده شده است.
اولين گام در حركت برتري خواهي و برتري جويي تعيين هدف و مقصود از انجام اين مهم است. در اين مورد
نبايد فراموش كرد كه براساس مندرجات جدول شماره 6ـ5، تأسي كامل به مدل EFQM و جوايز كيفيت (ازجمله جايزه كيفيت ايران) بعنوان يك مدل كامل عارضهياب خطرناك است.
از سوي ديگر، توجه به مدل EFQM، بعنوان يك مدل مطلق برتري جويي و تعالي خواهي صحيح نيست. آنچه كه مهم است توجه به اين موضوع است كه مدلها در تبيين واقعيات يك سازمان كاملاً موفق نيستند. از آنجا كه مدلهاي عارضهيابي و برتري سازماني عملاً چارچوب مفهومي هستند كه ريشه در شيوه درك و برداشت ما از سازمان دارند، و بيان ميكنند كه در سازمان چه چيزهايي بايد مدنظر قرار بگيرد، اين موضوع خطرناك است كه كاربران چنين مدلهايي آنها را مطلق و جامعالشرايط بدانند. درصورتيكه در چنين شرايطي شناسايي عميق و دقيق مسايل موجوددر سازمان، شناسايي عوامل و علل بروز مسايل آن، احتياج به وجود اطلاعات دقيق، جامع و عميقي دارد كه تأمين آنها به راحتي امكانپذير نيست. زيرا نميتوان نشانهها و علايمي را كه با استفاده از كاربرد چنين مدلهايي شناسايي دقيق ميشوند، فقط و فقط ناشي از عللي دانست كه از ديدگاه مدل تبيين ميشود. عللي كه بايد دليل / دلايل ثابت شدهاي در مورد بروز يك مسئله باشند.
از اينرو، پرداختن به علل ريشهاي مسايل در يك سازمان مطلقاً نميتواند با كاربرد يك مدل خاص و معين انجام شود. به زعم اينجانب، چاره چنين مشكلي فقط و فقط توجه به معيارهاي ظاهر و باطن برتري و سرآمدي سازماني بعنوان ژن موفقيت آن است. ژني كه قطعاً از يك سازمان به سازمان ديگر فرق ميكند. ما اسم اين ژن(ها) را (دلتا) گذاشتهايم. معيارها، مشخصات و ضوابطي كه بايد به مدلهاي موجود برتري و سرآمدي سازماني افزود تا رويكرد ما به عارضهيابي و تبيين دلايل برتري سازماني كاملتر و عميقتر بشود. اين موضوع به خوبي در مدل زير نشان داده شده است :
در مورد و معيارهاي اضافي به فصل دوم اين كتاب نگاه كنيد.
خواننده گرامي! عدم توجه به و بسنده كردن به ظاهر اين مدلها، آنها را نيز دچار سرنوشت سيستمهاي كيفيت خواهد كرد. پس لطفاً دقت كنيد.
از اينرو در تبيين مدلهاي برتري و عارضهيابي سازماني خود، حتماً به عنوان مندرج در جدول شماره 6ـ6 توجه داشته باشيد.
ب) لزوم آمادهسازي همكاران و توجيه آنها
بزرگترين معضل همكاران ايراني متولي مباحث كيفيت بعد از توجيه و قانع كردن مديران ارشد، همراه كردن همكاران بصورت فردي، گروهي و واحدي در اجراي اين مفاهيم در سازمانهاي ايراني است. در اين مورد چند سئوال و نكته اصلي وجود دارد :
1ـ چگونه ميتوان مديران ارشد را قانع كرد؟
2ـ چگونه ميتوان مديران ارشد را به حمايت از مباحث كيفيت و حركتهاي كيفيتخواهي تشويق نمود؟
4ـ چگونه ميتوان برتري جويي و تعالي خواهي را در سازمان نهادينه كرد؟
5ـ تحت چه شرايطي ميتوان روحيه برتري جويي را در سازمان حفظ كرد؟
6ـ چگونه ميتوان از افراد كاريزماتيك براي پيشبرد اهداف برتري جويي سازماني سود جست؟
7ـ چگونه ميتوان افراد باتجربه، متخصص، پرسابقه و مقبول همكاران را در حركتهاي تعالي جويي سازمان مشاركت داد؟
8ـ چگونه ميتوان حركتهاي تعاليجويي سازمان را در راستاي اهداف، آرمانها و ارزشها و نيازهاي روزمره سازمان قرار داد؟
9ـ چگونه ميتوان همكاران را تشويق نمود كه از روشهاي جاري خود دست برداشته و به سيستمها و ساز و كارهاي تعريف شده سازمان تأسي نمايند؟
10ـ چگونه ميتوان خط مشي حركت در ابهام و بي سيستمي را به حركت در روشنايي و شفافيت تبديل كرد؟ بخصوص آنكه يك سازمان برتريخواه چون در تعامل نزديك با محيط خود است قطعاً براي برتريجويي خود با تضادهاي متعددي مواجه خواهد شد.
اين سئوالات و سئوالات فراوان ديگري كه فراروي ما و همكارانمان در واحدهاي مختلف متولّي حركتهاي برتري جويي سازمانهاي ايراني است، همگي ازجمله سئوالات بسيار مهمي است كه پاسخ دقيق، شفاف و صحيح به آنها در موفقيت چنين حركتهايي تعيين كننده و مؤثر است. بخصوص آنكه معمولاً به تجربه ثابت شده است كه سازمانهاي برتر ايراني، نه به اعتبار سيستمهاي خود، بلكه به اعتبار در اختيار داشتن افراد برتريجو و تعاليخواه (بخصوص در ردههاي مديران ارشد) و به اتكاء تلاشها، مرارتها، فشارها، درخواستها، نيّات و مساعي ايشان به سطح فعلي برتري خود دست يافتهاند. از اينرو، نمونه سازمانهاي برتري كه به دليل از دست دادن مديران ارشد و برتريخواه خود ستاره بختشان افول كرده است، بسيار زياد و فراوان است. به راستي چگونه ميتوان حركت برتريجويي و تعاليخواهي ايرانيان را از وابستگي به افراد خارج و آنرا سيستمي و نهادينه كرد؟ چگونه ميتوان ژن برتريخواهي و برتريجويي را به تك تك ايرانيان و كاركنان سازمانهاي ايراني پيوند زد؟ چگونه ميتوان روحيه برتريجويي و برتريخواهي را تكثير كرد؟ تا همه كاركنان سازمان خود به شخصه تبديل به موتور و نيروي محركه برتريجويي و برتريخواهي بشوند. آيا پاسخ اين سئوال را بايد در محيط سازمانهاي ايراني جستجو كرد يا آنرا بايد در ذات وجودي خودمان سراغ بگيريم؟ به راستي كه پاسخ همه اين سئوالات سهل است و ممتنع.
3ـ چگونه ميتوان منابع لازم را براي حركتهاي كيفيتخواهي و برتري جويي سازمان فراهم كرد؟
يكي از نكات مهمي كه بايد مدنظر همكاران ايراني ما قرار بگيرد آن است كه برتريجويي و برتريخواهي به شدت تابع نگرشها و رويكردهاي سازماني موجود و عوامل تعيين كننده ديگري مثل ساختار سازماني، سبك و روشهاي موجود تصميمگيري، روشهاي تسهيم منافع و اعطاي پاداش و سبكهاي رهبري در سازمانهاي ايراني است. از سوي ديگر، جايگاه فرد متولي مباحث برتريجويي، پيشينه ايشان و جايگاه ايشان در ميان همكاران (شامل مديران ارشد و ساير كاركنان) در پيشبرد مفاهيم برتريجويي بسيار مهم و تعيين كننده است.
اين مهم به خوبي در جدول شماره 6ـ7 نشان داده شده است. همانطور كه در اين جدول نيز آمده است، مثلاً ساختار سازماني با انواع سنتي ـ سلسله مراتبي، مشاركتي ـ سلسله مراتبي با تشكيل برخي گروههاي كاري و درگير كردن و اعطاي استقلال كاري و تشكيل تيمهاي كاري تخصصي، عامل تعيين كنندهاي در موفقيت حركتهاي برتري جويي است.
علاوه بر اين، در جدول شماره 6ـ7 نشان داده شده است كه هرچه بلوغ برتري سازمان رشد ميكند، سازمان عملاً اهداف اينگونه حركتهاي خود را بر روي حفظ بقاء، پايداري، رشد روزافزون و كسب تواناييهاي لازم براي تطبيق با شرايط دايماً درحال تغيير محيط داخل و خارج متمركز مينمايد. موضوع مهمي كه از يك حركت سطحي نمايشي به حركتي بنيادين و ضروري و به دور از هرنوع هياهو و جنجال تبليغاتي كاذب و بيارزش تبديل ميشود.
ب ـ2ـ كارگروهي ـ بزرگترين چالش برتريجويي در ايران
بيشك كار گروهي در سازمانهاي ما، اندك و كم رونق است. البته بررسي دلايل اين موضوع بسيار جالب و مهم است. اما، آنچه كه مشخص است اين است كه ما در تمرين كار گروهي و تيمي ضعف داريم كه عوامل آن متعدد و بسيار است. در اين ميان، يكي از ضعفهاي ما ايرانيان در حركتهاي تيمي به اين موضوع بازميگردد كه با وجود فقدان سيستمها، پيشبينيها و ساز و كارهاي از پيش تعريف شدهاي براي اين مهم، توجه زيادي به منحني عمر و شرايط و چگونگي شكلگيري گروههاي كاري نميكنيم.
اين موضوع از آنرو مهم است كه توجه به مراحل شكلگيري يك گروه كاري ميتواند نقش مهمي در هدايت و راهبري اين گروهها داشته باشد.
همانطور كه در تصوير شماره 6ـ7 نشان داده است، ميتوان مراحل شكلگيري يك گروه كاري را به چهار مرحله شكلگيري، آشفتگي، قانونپذيري و عملياتي شدن تقسيم كرد. كه در هريك از اين مراحل، گروه و اعضاء آن واجد ويژگيهايي هستند كه متوليان برتريجويي سازمان بايد به آنها عنايت ويژهاي داشته باشند. و براساس اين واقعيات برنامهريزي نمايند. مثلاً درحاليكه گروه هنوز در مرحله شكلگيري است، نميتوان از آن انتظار فعاليت در حد اعلاء را داشت. و يا وقتي گروه دچار تضادهاي شديد است نميتوان به نتيجه اقدامات و تصميمگيريها و يا اظهارنظرات گروه اعتماد كرد و يا كاري را به آن ارجاع داد.
در اين ميان به زعم ما، زماني ميتوان به نتايج يك گروه اعتماد كرد كه آن گروه در مرحله عملياتي شدن به ارتباط و همكاري مناسب، تعهدات فردي و دوجانبه، اعتماد به نفس در اعضاء گروه و عملكرد بالاي كاري
برسند.
واژه های مرتبط: ایزو، <a href="http://www.i
ایمیل :
نظر :